دانلود کتاب بریت ماری اینجا بود
داستان کتاب بریت ماری اینجا بود چیست؟
ماجراهای این کتاب در مورد زن ۶۳ ساله ای به نام بریت ماری است که به شدت وسواس تمیزی دارد و خیلی هم مقرارتی است. از نظر دیگران او فردی است که فقط ایراد می گیرد و به همه چیز گیر می دهد اما در باطن زنی مهربان و خوش قلب است.
بریت ماری در ابتدای کتاب در اداره کار حضور دارد و به دنبال یک شغل است. او از این می ترسد که تنها در ساختمان محل زندگی اش بمیرد و بوی بد جسدش، همسایه ها را آزار دهد! از این می ترسد چون در روزنامه خوانده بود که جسد یک پیرزن را فقط وقتی همسایه ها از بوی بد شکایت کردند، پیدا کرده بودند.
برای بریت ماری یک شغل در دهکده بورگ پیدا می کند و…
نویسنده کتاب بریت ماری اینجا بود کیست؟
بکمن ابتدا برای روزنامهها می نوشته است و بعدها به نوشتن وبلاگ روی آورده است. او در پاسخ سوالی در مورد پیشینهی نوشتن خود میگوید: «از وقتی پسربچه بودم، نوشتن را شروع کردم، نوشتن برای من راهی برای ارتباط برقرارکردن با احساسات بود. بعضیها برای بیان احساسات خود از ورزش یا موسیقی استفاده میکنند. من هم داستانها را یافتم و به وسیله آن، هویتم را جستوجو کردم.
یک دلیل برای آن مطمئنا این بود که من خیلی زود - چهار یا پنج سالم بود- خواندن را یاد گرفتم. جالب اینکه مادرم معلم بود. وقتی که مدرسه رفتم کتابهای بسیاری از جمله کتابهای بزرگسالان را خوانده بودم، در هشت سالگی کتاب "ارباب حلقهها"ی تالکین را خوانده بودم.» بکمن در ۱۹۸۱ در شهر استکهلم به دنیا آمده است.
نویسندگی را از نوشتن وبلاگ و روزنامهنگاری برای روزنامههای مختلف اغاز کرد. مجلهی «مترو» از مهمترین نشریاتی بود که بکمن برای آنها مینوشت.
ندا شفتی بکمناو در سال ۲۰۱۲ کتاب «مردی بهنام اوه» را نوشت که در همان سال رکورد فروش سال را در سوئد شکست و بعدها و بعد از ترجمه به انگلیسی، رتبه اول پرفروشهای سوئد و نیویورک تایمز را از آن خود کرده و فیلم برگرفته از کتاب با همین نام در ۲۰۱۶ در سینماهای جهان اکران شد.
این نویسنده دارای همسری ایرانی(ندا شفتی بکمن) است و از این رو شخصیت «پروانه» و خانوادهی ایرانیاش در رمان نیز به خوبی پرورانده شده است. از این نویسنده، رمان «مردی به نام اوه» و «مادربزرگ سلام می رساند و می گوید متاسف است» به فارسی ترجمه شده است.
قسمت هایی از متن کتاب بریت ماری اینجا بود
بریت ماری با توجه به اینکه ممکن است آدم بیفتد و بمیرد، کف خانه اش را همیشه تی می کشد، ولی این کار به این معنی نیست که از تی کشیدن لذت می برد. کنت و بچه ها هیچ وقت فرق این دو را نفهمیدند.
دیوید و پرنیلا که بچه بودند، کنت همیشه بهشان می گفت که آدم نمی تواند این بازی را با بریت ماری انجام دهد، چون «این بازی را بلد نیست.» اما این حرف درست نبود. بریت ماری بازی سنگ کاغذ قیچی را خیلی هم خوب بلد است، فقط از نظرش گرفتن سنگ با کاغذ بهداشتی نیست. قیچی که دیگر حرفش را نزن! خدا می داند آن دست ها قبلا با چه چیزهایی تماس داشته اند.
فوتبال ورزشی منحصر به فرد است، چون از کسی نمی خواهد دوستش داشته باشد، او را وادار به دوست داشتن می کند.
بریت ماری در کلوپ جوانان پرسه می زند، درست مثل یک روح سرگردان که یک نفر درِ تابوتش را باز کرده و می خواهد توی آن شب نشینی راه بیندازد.
تمام ازدواج ها یک بعد تاریک دارند، چون تمام آدم ها نقطه ضعف هایی دارند. تمام کسانی که با یک نفر دیگر زندگی می کنند یاد می گیرند به طریقی با صعف های آن ها کنار بیایند.
بریت ماری هیچ وقت نفهمید کنت اصلا چی می خواهد. چه چیزی او را راضی می کند. آیا پول زیاد برایش کافی است یا باز هم بیشتر می خواهد. دیوید و پرنیلا که نوجوان بودند، یک بار یک فنجان قهوه به کنت هدیه دادند و روی فنجان نوشته شده بود: کسی که با بیشترین داشته ها بمیرد برنده است. گفتند که آن جمله “تیکه می اندازد” اما آن جمله از نظر کنت انگیزه ای قوی بود.
در بخشی از کتاب «بریت ماری اینجا بود» میخوانیم:
معمولاً اینطور صدایش میکنند: «زن دوم.» اما بریت ماری هیچوقت نمیتوانست به زن دیگر کِنت چنین لقبی بدهد. شاید چون بریت ماری خودش میدانست که زن دوم بودن چه حسی دارد. راستش کِنت در همان روز مراسم خاکسپاری مادر بریت ماری طلاق گرفته بود، اما بچههای کِنت هیچوقت اینطوری به قضیه نگاه نکردند. تا جایی که به دیوید و پرنیلا مربوط میشد، بریت ماری زن دوم بود، حالا فرقی نداشت چند کتاب داستان برایشان خوانده باشد و یا چقدر غذا پخته باشد. شاید کِنت هم او را اینطور میدید. فرقی نمیکرد چقدر برایش لباس شسته بود، شاید بریتماری هم خودش را زن اول نمیدانست.
بریت ماری در بالکن نشسته است و طلوع کسل کنندۀ صبحگاهی را بر فراز بورگ تماشا میکند؛ صبحهایش شبیه صبحهای ماه ژانویه است. خبری از خورشید نیست اما همه جا روشن است. نقاشی اِسوِن را هنوز محکم توی دستش گرفته است.
اِسوِن نقاش ماهری نیست، به هیچوجه، و اگر بریتماری از طبیعت زیاد سر درآورد، آنوقت شاید از خط و خطوط و سایههای نامنظوم روی نقاشی ایراد بگیرد و بگوید که حتماً او را هم با همین چشم و اینقدر نامنظم میبیند. اما هر چه باشد باز اِسوِن او را میبیند. نمیتوان این قضیه را انکار کرد.
بریت ماری گوشی همراهش را برمیدارد و به دخترک ادارۀ کار زنگ میزند. دخترک با سرحالی جواب میدهد، همینجاست که بریت ماری میفهمد صدای پیغامگیر است. تصمیم میگیرد گوشی را قطع کند، چون پیغامگذاشتن برای پیغامگیر، مگر اینکه از طرف بیمارستان یا واحد موادمخدر باشد، کار درستی نیست. اما بنا به دلایلی قطع نمیکند؛ در عوض بعد از شنیدن صدای بوق مکث میکند و بالاخره میگوید: «بریت ماریام. یکی از بچههای تیم فوتبال تونست به هدف بزنه. فکر کردم واسهت جالب باشه.» وقتی گوشی را قطع میکند حس میکند کار احمقانهای انجام داده است. مسلماً دخترک هیچ علاقهای به این موضوع ندارد. اگر کِنت اینجا بود، حتماً مسخرهاش میکرد.
دانلود کتاب بریت ماری اینجا بود نسخه PDF
نام کتاب: کتاب بریت ماری اینجا بود
نویسنده: فردریک بکمن
فرمت کتاب : PDF
تعداد صفحات: ۳۴۴
زبان: فارسی
رمز فایل: www.fa-file.ir
خرید و دانلود پکیج زبان انگلیسی
قیمت محصول: 9,750 تومان
پرداخت و دانلـود
- کد محصول: 67
- مبلغ بدون تخفیف: 15,000 تومان
- تخفیف: 35 درصد
- مبلغ قابل پرداخت: 9,750 تومان
- تعداد فایل پیوست شده: 1 مورد
- تاریخ ایجاد: 1401/11/13 - 18:23:07
- آخرین ویرایش: 1401/12/25 - 23:45:07
- اشتراکگذاری محصول: