فا فایل

فا فایل

بهترین مرجع محصولات دانلودی در ایران

دانلود کتاب حکومت نظامی نسخه فارسی | PDF |

دانلود کتاب حکومت نظامی نسخه فارسی | PDF |

 

معرفی کتاب حکومت نظامی: شهربندان

آیا مرگ حقیقت این جهان است یا عشق و سعادت بشر؟ آلبر کامو برنده جایزه نوبل در کتاب حکومت نظامی، در قالب نمایشنامه‌ای بی‌نظیر، شهری را به تصویر می‌کشد که افرادی زورگو و جنایت‌کار بر آن سلطه پیدا کردند و مردمانش را به قلمروی مرگ هدایت می‌کنند.

درباره‌ی کتاب حکومت نظامی:

موضوع این نمایشنامه‌ی مشهور، پیدایش بیماری طاعون در یکی از شهرهای اسپانیاست که در کتاب حکومت نظامی (Lُ Etat de siege) این بیماری به شکل یک شخصیت وارد داستان می‌شود.

موضوع نمایشنامه‌ی حکومت نظامی از اینجا شروع می‌شود که شخصی به نام طاعون همراه با منشی‌ خود قصد دارند تا وارد کادیکس، یکی از شهرهای اسپانیا شوند. منشی، زنی است که یک لیست از اسامی تمام مردمان شهر دارد، زمانیکه طاعون یکی از آن‌ها را انتخاب کند روی اسمشان یک خط می‌کشد و در لحظه‌ای می‌میرند!

در واقع طاعون برای مردم زنگوله‌ی مرگ را به صدا در می‌آورد. واقعیتی تلخ که هیچ راه فراری از آن وجود ندارد. طاعون تمام شهر و مردمانش را زیر سلطه‌ی خود گرفته و حکومتی کاملاً خشک و نظامی راه انداخته؛ حکومتی که با جدا ساختن مردان و زنان، داشتن هرگونه احساس انسانی را ممنوع کرده است. طاعون به هیچ‌چیز جز مرگ باور ندارد و آن را تنها حقیقت جهان می‌داند.

در این شرایط مردم آن شهر چکار می‌کنند؟ بدون شک هر فردی به دلیل ترس از مرگ به خانه‌ خود پناه می‌برد تا زنده بماند؛ یعنی هرکس به فکر خودش است. در این نمایشنامه به وضوح ضعف، سستی و حقارت انسان‌ها را در مقابله با این ستم می‌بینید. آلکادها که شباهت زیادی به کشیش‌ها دارند، معتقدند که دلیل این همه مصیبت گناهان انسان است و به جای اینکه به دنبال راهی برای حل این مشکل باشند می‌خواهند تا مردم توبه کنند تا از شر این بلا رها شوند.

طاعون و منشی‌اش معتقدند که باید عدالت را برای کشتن مردم رعایت کنند و همه به یک صورت بمیرند. اما قسمت دردآور نمایشنامه وقتی اتفاق می‌افتد که می‌بینیم تمام مردم به جان یکدیگر افتاده‌اند؛ لحظه‌ای که یک انسان لیست اسامی را از منشی می‌گیرد و روی نام یکی از هم‌نوعان خود خطی مشکی می‌کشد تلخ‌ترین قسمت داستان است. در آن لحظات طاعون خوشحال‌تر از قبل به نظر می‌رسد زیرا می‌بیند که مردم کارش را راحت کرده‌اند و خودشان برای از بین بردن یکدیگر کافی هستند و این یک تراژدی تلخ برای بشریت است.

در این شرایط سه شخصیت به نام‌های نادا، دیه‌گو و ویکتوریا نقش پررنگی دارند. نادا فردی است که الکل تنها دوست و همدم اوست و به هیچ‌چیز جز شراب ایمان ندارد. نادا زندگی را همان مرگ می‌داند و مدام همه‌چیز را انکار می‌کند. آلبر کامو می‌گوید: زمانیکه شخصی همه چیز را انکار کند روزی مجبور خواهد شد که خودش، یعنی انسان را هم انکار کند و این مسئله بسیار دردناک است.

دیه‌گو کاملاً برعکس ناداست و نگاهی اجتماعی و کلی نسبت به موضوع طاعون دارد. او علاوه بر اینکه نگران خود است می‌خواهد به کل مردم هم کمک کند و تنها شخصی‌ست که مقابل ترس درونی‌اش می‌ایستد و با طاعون مبارزه می‌کند. دیه‌گو به مردم می‌فهماند که تنها راه مقابله با این حکومت غلبه بر ترس است.

انسان ویژگی‌های شخصیتی دارد که می‌تواند به وسیله‌ی آن‌ها بر همه چیز مسلط شود و به او قدرت می‌دهند. برای مثال ویکتوریا معشوقه‌ی دیه‌گو در این نمایشنامه که به عنوان نماینده‌ایی از عشق و سعادت بشر است، نشان می‌دهد با عشق می‌شود برهمه‌چیز چیره شد و به پیروزی دست یافت.

طاعون و دیه‌گو در مقابل یکدیگر هستند. یکی برای کشتن مردم و دیگری برای دفاع از آن‌ها. به نظر شما قدرت کدام یک از آن‌ها بیشتر است؟

در کتاب حکومت نظامی طاعون استعاره‌ای از جنگ داخلی اسپانیا، سقوط نظام جمهورى و برقرارى حکومت سرکوب‌گر فاشیستى در این کشور است. این جنگ سال‌ها طول کشید و بعد از کشته شدن صدها هزار نفر برای دفاع از حکومتشان به پایان رسید.

نکوداشت‌های کتاب حکومت نظامی:

- سوال‌های سیاسی که کامو مطرح می‌کند، باید توسط همه‌ی نسل‌ها جواب داده شوند. (Los Angeles Times)
- داستانی درباره‌ی توهم، مقاومت و نزاع‌های سیاسی، و استعاره‌ای مدرن و حیرت آور. (Arts Emerson)
- یک داستان تمثیلی سیاسی شگفت انگیز و در عین حال، دلهره‌آور. (Cal Performances)

کتاب حکومت نظامی برای چه کسانی مناسب است؟

این کتاب خواندنی به تمام افرادی که به آثار آلبر کامو علاقه دارند و از خواندن نمایشنامه لذت می‌برند، توصیه می‌شود.

با آلبر کامو بیشتر آشنا شویم:

نویسنده‌ی این کتاب یکی از داستان‌نویسان برجسته‌ی قرن بیستم است که آثارش تا به امروز در محافل ادبی و فلسفی مورد تحلیل قرار می‌گیرند. آلبر کامو (Albert Camus) در سال 1913 چشم به جهان گشود و پدرش در جنگ جهانی اول کشته شد. او در خانواده‌ای بی‌بضاعت بزرگ شد و در دبیرستان به کمک یکی از معلمانش ادامه تحصیل داد.

کامو در نوجوانی وارد حیطه‌ی فوتبال شد و بسیار هم موفق بود اما در نهایت به دلیل ابتلا به بیماری سل این حرفه را ترک نمود. او کتاب‌های متعدد و باارزشی از خود به جای گذاشت و در نهایت موفق به دریافت جایزه‌ی نوبل ادبیات شد.

در بخشی از کتاب حکومت نظامی می‌خوانیم:

دو نفر از بازیگرها با احتیاط تغییر جا مى‌دهند، بعد همه‌چیز بى‌حرکت مى‌شود. همهمه در این موقع شدیدتر مى‌شود، به‌صورت گوش‌خراشى درمى‌آید و حالتى آهنگ‌دار، مانند حرف‌هایى نامفهوم و تهدیدآمیز به خود مى‌گیرد. همزمان ستاره‌ى دنباله‌دار بى‌نهایت بزرگ مى‌شود. ناگهان فریاد وحشتناک زنى آهنگ را خاموش و ستاره‌ى دنباله‌دار را به‌اندازه‌ى معمولى‌اش درمى‌آورد. زن نفس‌زنان مى‌گریزد. جنب‌وجوشى میان جمع پدید مى‌آید. گفت‌وشنودهایى، با صدایى تیزتر که بهتر شنیده مى‌شوند ولى باز هم مفهوم نیستند.

این نشانه‌ى شروع جنگى است.
به‌ طور حتم!
نشانه‌ى هیچ‌چیزى نیست.
بستگى دارد.
بس کنید. نشانه‌ى گرم‌شدن هواست.
گرماى کادیکس.
کافى است.
صداى سوتش خیلى بلند است.
به‌ خصوص کرکننده است.
حادثه‌ایست که شهر را تهدید مى‌کند.
آى! کادیکس. حادثه‌اى در انتظارت است!
ساکت! ساکت.
هنگامى‌که همگى این‌بار به‌روشنى صداى افسرى از نیروى انتظامى را مى‌شنوند، دوباره به ستاره‌ى دنباله‌دار چشم مى‌دوزند.

افسر نیروى انتظامى: برگردید به خانه‌هاتان! آن‌چه را باید ببینید، دیدید، دیگر کافى است. سروصداى بسیار براى هیچ، همین و بس. هیاهوى فراوان و آخر سر هم هیچ. کادیکس سرانجام همان کادیکسى که بوده باقى مى‌ماند.

 

 

بخش هایی از کتاب حکومت نظامی : 

 

افسر انتظامی:

بروید به خانه‌هایتان! آنچه تماشا کردید کافی است. بی‌جهت سروصدا راه انداخته‌اید. هیچ خبری نیست. همیشه وقتی سروصدا زیاد است هیچ خبری نیست.

ص 17

 

نادا:

ادارۀ انتظامات بسیار سعادتمند است. زیرا بسیار ساده فکر می‌کند.

ص18

 

نادا:

و حالا! من، نادا چشم و چراغ این شهر به علت معلومات و اطلاعات وسیعم و دائم الخمر به علت این که از فخر فروشی و افتخار بیزارم و اشیاء را حقیرتر از آن می‌دانم که با دیده غیر مست به آن بنگرم. شما، مردم را دست می‌اندازم و به قیافه‌هایتان می‌خندم. زیرا من اقلاً این آزادی را برای خود حفظ کرده‌ام که همه چیز و همه کس را به دیدۀ تحقیر بنگرم.

ص 19

طاعون:

من، حکومت را در دست گرفته‌ام. این عملی است کاملاً انجام یافته. بنابراین، حکومت کردن از حقوق من است و از آن جمله حقوقی است که دربارۀ آن هیچ جرو بحثی وجود ندارد. شما باید خود را به این جریان آشنا کنید و با دولت من تطبیق دهید. مضافاً آنکه نباید در مورد این حکومت دچار اشتباه شوید. چه اگر من حکومت را در دست گرفته‌ام این برحسب ذات و خاصیت من است و بهتر خواهد بود که گفته شود من عمل می‌کنم نه حکومت.

و اما در مورد شما اسپانیایی‌ها باید بگویم که کمی خیالات افسانه‌ای در سر می‌پرورانید و میل دارید مرا با یک نظر کاملاً تصوری بنگرید و خیال کنید که من پادشاهی از سیاهانم و یا حشره‌ای عظیم الجثه و وحشتناک. تصور و خیالات شیرین برای شما لازم است، این قبول، ولی نه، من عصای سلطنت در دست ندارم، بلکه به صورت یک گروهبان درآمده‌ام و بر شما حکومت می‌کنم. این همان نحوه عملی است که شما را عصبانی می‌کند و من دوست دارم که شما عصبانی شوید. شما هنوز خیلی چیزها را باید بفهمید و خیلی از حقایق را درک کنید، بشنوید:

پادشاه شما دارای چنگال‌های سیاه و اونیفورم کامل است. او بر تخت سلطنت نمی‌نشیند و تاجی بر سر نمی‌گذارد بلکه فقط عمل می‌کند. کاخ سلطنتی او سربازخانه و ویلای شکارش دادگاه عدالت است.

حکومت نظامی اعلام می‌گردد.

بنابراین، به خاطر داشته باشید که وقتی به مکانی قدم می‌گذارم هیجان و احساسات جا خالی می‌کند و رخت برمی‌بندد. نه تنها ابراز احساسات و هیجان‌های احساساتی ممنوع است بلکه کلیۀ چیزهای بی‌ثبات دیگر هم مطلقاً غیرمجاز اعلام می‌گردد.

لابد می‌خواهید بدانید آن چیزهای بی‌ثبات دیگر کدام است؟ بشنوید!

اضطراب‌ها و نگرانی‌های تمسخرآمیز برای خاطر سعادت و افتخارات، قیافه گرفتن احمقانۀ عاشق‌ها، تماشا و تأمل خودخواهانۀ مناظر، طعنه‌ها و سخره‌های مردوده، تمام این‌ها بعد از این به طور مطلق ممنوع خواهد بود.

به جای همۀ این‌ها من سازمان و نظم نو می‌آورم، نظم و سازمانی که ممکن است شما را در بدو امر کمی ناراحت کند. ولی بالاخره خواهید فهمید که یک سازمان صحیح و خوب بیشتر از یک هیجان و احساست غلط می‌ارزد و برای اجرا و گسترش این فکر و نقشه عالی، من از اینجا شروع می‌کنم که مردان و زنان را از هم جدا کنم، این جبر قانون است.

ص69-67

 

دورۀ ادا و عشوه گذشته است و از هم‌اکنون باید جدی بود! تصور می‌کنم که حالا دیگر شما مرا درک می‌کنید و می‌فهمید که چه می‌خواهم بگویم. خلاصه اینکه از امروز باید مردن با نظم و ترتیب را بیاموزید و به عبارت دیگر یاد بگیرید که چگونه باید بمیرید تا نظم و ترتیب مرگ را برهم نزده باشید.

تا به حال شما به شیوۀ اسپانیایی می‌مردید. یعنی تقریباً به طور اتفاقی سر بر آستانۀ مرگ می‌گذاشتید به علت اینکه مثلاً بعد از یک گرما ناگهان هوا سرد شده و ذات‌الریه گرفته‌اید: برای اینکه قاطرهای شما سر دست رفته‌اند و شما را به زمین درغلتانده‌اند. برای اینکه راه‌های کوه‌های پیرینه نیلگون و تاریک بوده است. برای اینکه در بهار رود گودالکو برای شناگران بی‌احتیاط جالب توجه بوده است و یا برای اینکه احمق‌های بددهنی وجود داشته‌اند که کسی را به خاطر منافع یا به خاطر افتخار می‌کشته‌اند. در صورتی که آنان توجه نداشته‌اند که نوع کشتن بسیار جالب توجهی هم هست و آن کشتن به خاطر شادی و رضای منطق است.

بلی، شما غلط می‌مردید، یکی اینجا، یکی آنجا، این در تخت‌خوابش و آن دیگری در میان گاوبازی. این نوعی فساد و کمال بی‌نظمی و هرج و مرج بود. ولی خوشبختانه این بی‌نظمی دارد مهار می‌شود. یک نوع مرگ برای همه و برحسب نظم و ترتیبی که در دفتر ثبت و مقرر شده است. دیگر مرگ شما روی هوا و هوس نخواهد بود. چه هرکس دارای یک برگ هویت و مشخصات است و مطابق آن باید بمیرد. بعد از این، سرنوشت شعور دارد و عاقل است و اداراتش را زیر نظر مستقیم گرفته.

صص70-69

 

در پایان لازم به تذکر است که تمام آنچه که مذکور افتاد و تمام اعمالی که نشانی از آن‌ها رفت، مانع از این نمی‌شوند که احساساتی هم وجود داشته باشند.

مثلاً من پرندگان را دوست دارم و به نخستین گل‌های بنفشه و همچنین به دهان با طراوت دوشیزگان جوان عشق می‌ورزم البته دورادور و این خود لذت‌بخش است. بلی من ایده‌آلیست هستم.

دل من…

حس می‌کنم که دارم متأثّر و نرم می‌شوم. بهتر است که دورتر نرویم، خلاصه کنم.

من برای شما سکوت، نظم و عدالت مطلق آورده‌ام و هیچ تشکری هم از شما انتظار ندارم. چه آنچه که من برای شما انجام می‌دهم امری است کاملا طبیعی.

فقط، من همکاری مثبت و فعال شما را می‌خواهم.

دستگاه دولت من شروع به کار می‌کند.

پرده می‌افتد.

صص 71-72

 

نادا:

همه چیز، خوشگل من، هرچه بیشتر منهدم شود کارها بهتر جریان می‌یابد، و اگر همه منهدم شوند آن وقت دنیا بهشت خواهد شد! مثلاً از آن جمله که باید منهدم کرد دل‌داده‌ها هستند که من از آن‌ها نفرت دارم، هنگامی که عاشقی از جلویم می‌گذرد، به او تف می‌اندازم البته پشت سرش و وقتی رد شد، زیرا کینه‌جویانی در این ماجراها وجود دارند که آدم را ناراحت می‌کنند.

کودکان این نسل کثیفی که آینده را می‌خواهند بنا گذارند. گل‌ها با این قیافه‌های احمقانه‌ای که دارند. رودخانه‌ها که قادر نیستند جهت فکر و نحوۀ تصور ما را تغییر دهند! منهدم کنیم، همه چیز را حذف کنیم و از بین ببریم! این فلسفۀ من است.

خدا از دنیا برگشته و منکر آن است و من از خدا برگشته‌ام و منکر او هستم! زنده باد هیچ. زیرا این تنها چیزی است که وجود دارد!

ص 80

 

قاضی:

من به مفهوم قانون خدمت نمی‌کنم، بلکه به خود آن خدمت می‌کنم. قانون چه می‌گوید مهم نیست. مهم خود قانون و موجودیت آن است.

دیه‌گو: ولی اگر قرار شد که قانون جنایت‌پیشگی را تجویز کند؟

قاضی:

اگر جنایتکاری قانونی بشود، دیگر آن جنایتکاری نیست. پس جوانمردی و پاکدامنی را باید مجازات کرد؟

قاضی:

اگر جوانمردی و پاکدامنی با قانون مخالف و مغایر شود باید آن را هم مجازات کرد.

ویکتوریا:

کاسادو، این قانون نیست که تو را وادار می‌کند که این‌طور عمل کنی، بلکه این ترس توست.

ص 97

 

دیه‌گو:

در شهر پست‌فطرتان هیچ عملی پستی نیست.

ص 99

 

آنچه در گرماگرم عشق ارتکاب می‌شود باید با دیدۀ اغماض و ترحم مورد قضاوت قرار گیرد.

ص 102

 

دیه‌گو:

من شیوۀ کارتان را خوب فهمیده‌ام. شما مردم را گرسنه نگاه داشته‌اید و آن‌ها را از هم جدا کرده‌اید تا عصیان و شورششان را از بین ببرید، شما آن‌ها را ضعیف و درمانده می‌کنید و سبعانه نیروی آن‌ها را می‌بلعید و اوقاتشان را مشغول می‌کنید تا از وحشت نه جوششی بکنند و نه مجالی برای جوشش داشته باشند!

آن‌ها در یک جای ایستاده‌اند و درجا می‌زنند، راضی باشید! علی‌رغم جمعیتی که دارند تنها هستند، من هم تنها هستم، همۀ ما تنها هستیم. زیرا دیگران ترسو و ذلیل هستند. ولی با وجود تنهایی و اسارت با وجود آنکه مانند آن‌ها خوار و پست شده‌ام به شما اعلام می‌کنم که شما هیچ نیستید و این قدرتی که تا چشم کار می‌کند گسترش دارد و تا اعماق آسمان را به سیاهی و تاریکی کشانده است چیزی نیست مگر سایۀ کوچکی که به روی قطعه خاکی سنگینی می‌کند و بر اثر بادی خشمگین نابود می‌شود.

شما خیال کرده‌اید که همه چیز می‌تواند کلاسه شود و به فرمول درآید. همین دفتر زیبای صورت اسامی شما گل سرخ وحشی، علامت آسمان، قیافه تابستان، غرش دریا و لحظه‌های بندگسل و خشم انسان‌ها را فراموش کرده است!

(خانم منشی می‌خندد) نخندید، احمق نخندید. شما نابود شده‌اید، من این را به شما اطمینان می‌دهم، در بحبوحه پیروزی‌های ظاهری شما شکست خورده‌اید، زیرا در وجود انسان، به من نگاه کنید، نیرویی که شما نمی‌توانید آن را تقلیل دهید، وجود دارد. یک جنون روشن ممزوج با ترس و جرأت ولی نادان و در عین حال نیرومند بر همه چیز و همه کس. نیرویی که به زودی قد علم خواهد کرد و شما خواهید فهمید که پیروزی و افتخارات شما دودی بیش نبوده است.

صص121-120

 

دسته کر:

نه، عدالت وجود ندارد، اما حدودی هست، و آن‌ها هم که ادعا می‌کنند که هیچ چیز را تحت قاعده و مقررات درنیاورده‌اند، مانند آن‌ها که معتقدند مقررات و قانون برای همه چیز و همه کس وضع کرده‌اند از حدود تجاوز می‌کنند.

ص 158

دانلود کتاب حکومت نظامی نسخه فارسی | PDF |


   قیمت محصول: 12,350 تومان



پرداخت و دانلـود

  • کد محصول: 50
  • مبلغ بدون تخفیف: 19,000 تومان
  • تخفیف: 35 درصد
  • مبلغ قابل پرداخت: 12,350 تومان
  • تعداد فایل پیوست شده: 1 مورد
  • نوع فایل: Zip
  • حجم فایل: 1.44 مگابایت
  • تاریخ ایجاد: 1401/10/19 - 13:31:10
  • اشتراک‌گذاری محصول:
  • وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)
دیدگاه شما برای ما مهم است
بیست‌وچهار به‌اضافه سه