دانلود رایگان کتاب منم تیمور جهانگشا
کتاب منم تیمور جهانگشا نویسنده:مارسل بریون pdf
معرفی کتاب منم تیمور جهانگشا: سرگذشت تیمور لنگ به قلم خود او
مارسل بریون در کتاب منم تیمور جهانگشا، سرگذشت تیمور گورکانی مشهور به تیمور لنگ، نخستین امیر و بنیانگذار امپراتوری تیموری یا گورکانی را از زبان خود او روایت میکند و شرح وقایع تاریخی دوران حکمرانی وی را به تصویر میکشد.
درباره کتاب منم تیمور جهانگشا:
این کتاب تاریخی اثری ماندگار و مفصل است، که توسط مارسل بریون، نویسنده و ادیب فرانسوی گردآوری شده و به شرح زندگانی کامل تیمور گورکانی یا تیمور لنگ (Timur) میپردازد. او در قبیلهای ترکی – مغولی در شهر سمرقند متولد شد و توانست بلخ را تصرف کند، به خوارزم لشکرکشی کند و قلمرو و تصرفاتش را تا مغولستان گسترش دهد. یکی از عواملی که باعث شهرت تیمور در طول تاریخ شده، خشونتها و قتل عامهایی بود که به هنگام لشکرکشیهایش در سرزمینهای مختلف روا داشته است. ناگفته نماند که او بهشدت اهل علم و دانش و هنر بود و دانشمندان، فقیهان و هنرمندان زمانهی خود را از هر سرزمین و نژادی که بودند ارج مینهاد و آنها را مورد خشم و غضبش قرار نمیداد.
ذبیح الله منصوری مترجم این اثر گرانقدر آشنایی دیرینه با مارسل بریون داشت و پیش از ترجمه کتاب حاضر، مقالات دیگری از این ادیب پرکار را ترجمه و در روزنامههای تهران منتشر کرد. بریون پیش از تألیف این کتاب، مطالعات دقیقی راجع به تاریخ تیموریان بهویژه سرگذشت تیمور لنگ داشت و از منابع متعددی به زبانهای عربی، ترکی، فارسی و سایر زبانهای اروپایی جهت تدوین کتاب منم تیمور جهانگشا استفاده کرد او لیست کاملی از تمام منابع مورد استفادهاش را در نسخه زبان اصلی کتاب فهرست کرده بود که ذبیح الله منصوری برای کوتاه کردن نوشتار از ترجمه آنها به فارسی خودداری نمود.
نکته دیگری که در ارتباط با کتاب منم تیمور جهانگشا وجود دارد این است که بخش اعظم آن خاطرات و نوشتههای شخص تیمور لنگ میباشد که خود او در قالب یک کتاب به زبان فارسی نوشته بود. اما اینکه چطور این نوشتهها اکنون در این کتاب قرار گرفتهاند، خود ماجرای پر فراز و نشیبی دارد. کتابی که توسط تیمور گورکانی نوشته شد تا مدتها فقط یک نسخه از آن وجود داشت که در اختیار حکمران یمن در زمان امپراتوری عثمانی بود. بعد از فوت آن حکمران نسخه دیگری از این کتاب تهیه و به هندوستان برده شد. همانطور که میدانید نسخههای ابتدایی کتابها در زمانهای دور، دستنویس و بسیار باارزش بودند. با این حال طی اتفاقاتی که جزییات آن مشخص نیست نسخه دوم خاطرات تیمور لنگ در اختیار یک افسر انگلیسی قرار میگیرد، رونوشت دیگری از آن تهیه میشود، رونوشت سوم به انگلستان برده میشود و با کمک چند نفر به انگلیسی ترجمه میشود و متن انگلیسی به صورت رسمی و گستردهتر منتشر میشود.
پس آنچه که در این کتاب میخوانید در حقیقت از چند بخش تشکیل شده: یکی مطالبی است که توسط مارسل بریون از کتب تاریخی مختلف گردآوری شده و دیگری بخشهایی از خاطرات و زندگینامه تیمور لنگ است در اصل به قلم خود او نگاشته شدهاند. در انتهای کتاب هم نوشتاری به قلم اسقف سلطانیه درباره تیمور لنگ گنجانده شده است.
کتاب منم تیمور جهانگشا مناسب چه کسانی است؟
این کتاب را به کسانی که به مطالعه سرگذشت شخصیتهای تاریخی علاقه دارند پیشنهاد میکنیم.
مارسل بریون را بیشتر بشناسیم:
منتقد ادبی، رماننویس و نگارنده مقالههای تاریخی و ادبی متعدد مارسل بریون (Marcel Brion) در سال 1895 در فرانسه متولد شد. بریون در سالهای جوانی به عنوان مشاور فعالیت میکرد اما پس از چندسال این کار را رها کرد و به ادبیات روی آورد. او در طول عمر حرفهای خود بیش از صد عنوان کتاب در زمینههای متفاوتی چون تاریخ، زندگینامه، رمان و... منتشر نمود. از مشهورترین آثار او که به زبان فارسی برگردانده شده است میتوان به گردآوری کتاب «منم تیمور جهانگشا» اشاره کرد. این کتاب روایت زندگی تیمور لنگ، نخستین فرمانده سلسله تیموریان است که ذبیح الله منصوری آن را به زبان فارسی برگردانده است.
با ذبیح الله منصوری بیشتر آشنا شویم:
پرکارترین مترجم تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله حکیم اللهی دشتی مشهور به ذبیح الله منصوری (Zabih Allah Mansuri) است که در سال 1278 زاده شد و در سال 1365 از دنیا رفت. او علاوه بر ترجمه در نویسندگی و روزنامهنگاری هم دستی بر آتش داشت. منصوری در مدرسهای دوزبانه در سنندج درس خواند و از همان ابتدا زبان فرانسه را به خوبی آموخت. او در سال 1299 به تهران مهاجرت کرد و در همان سالها بود که پدرش را از دست داد. در ابتدا قصد داشت در رشته دریانوردی تحصیل کند اما کمکم به ادبیات و ترجمه روی آورد. در سال 1301 فعالیت ادبی خود را به عنوان مترجم در روزنامهی تازهتاسیس کوشش آغاز کرد و پس از آن با روزنامه و نشریات مختلفی چون اطلاعات، کیهان، ایران ما، خواندنیها، تهران مصور، سپید و سیاه، دانستنیها و... همکاری نمود. ذبیح الله منصوری در طول زندگی پرافتخار خود چیزی در حدود 1200 عنوان داستان، کتاب و مقاله ترجمه و منتشر کرد.
او از پیروان مکتب بسط و اقتباس در ترجمه بود و به پروراندن داستان در ترجمه اعتقاد داشت؛ نکتهای که باعث شده بود بسیاری از منتقدین از جمله رضا براهنی و حسینعلی مستعان نقدهای جدی به او وارد سازند. او علاوه بر مترجمی، نویسنده و روزنامهنگاری پرکار بود. به جرأت میتوان منصوری را یکی از تأثیرگذارترین چهرههای فرهنگی ایران در سالهای 1300 تا 1365 قلمداد کرد. اسماعیل حدادیان مقدم از نگاه ترجمهپژوهی آثار او را شبه ترجمه معرفی میکند. «سینوهه، پزشک مخصوص فرعون»، «خداوند الموت»، «غرش طوفان» و «خواجه تاجدار» از آثار ماندگار و درخشان ذبیح الله منصوری است.
در بخشی از کتاب منم تیمور جهانگشا میخوانیم:
در آن سفر همه سرداران من بودند، غیر از قره خان که در سمرقند دخترم زبیده را به او دادم. رسم ما این است مردی که زن میگیرد، تا مدت سه ماه از جنگ معاف است، چون میباید اوقاتش را با زن خود بگذراند. قره خان به من گفت بعد از سه ماه به راه خواهد افتاد و در هندوستان به من ملحق خواهد شد. قبل از اینکه به اسکندر برسیم، امیر اسکندر ده فرسنگ به استقبال من آمد و هزار سکه زر پیشکش کرد.
من شنیده بودم که امیر اسکندر مردی است کمبضاعت و لذا برای اینکه هدیه او را برنگردانیده باشم، یک سکه زر برداشتم و بقیه را به او پس دادم و گفتم که صرف عیال و اولاد و نوکران خود کن. مهمانی او را هم به همین دلیل نپذیرفتم و فقط یک روز بر خوان طعام او نشستم و قدری از گوسفندی را که بریان کرده بود، خوردم.
از امیر اسکندر پرسیدم: «آیا برای رفتن به هندوستان راهی غیر از عبور از تنگه خیبر وجود دارد؟»
آن مرد گفت: «نهای امیر بزرگ، هرکس از اینجا به پنجاب میرود، میباید از گردنه خیبر بگذرد؛ ولی زنهار که از گردنه خیبر بترس.»
پرسیدم: «برای چه بترسم؟»
او گفت: «برای اینکه روز و شب عدهای از راهزنان در پیچوخمهای آن گردنه در انتظار مسافرین هستند تا آنها را هدف یغما قرار بدهند و به قتل برسانند.»
پرسیدم: «طول گردنه خیبر چقدر است؟»
امیر اسکندر جواب داد: «یازده فرسنگ و راهزنان در کوههایی که طرفین شاهراه قرار گرفته، کمین میگیرند و ناگهان به مسافرین حملهور میشوند.»
قبل از اینکه از اسکندر حرکت کنیم، امیر آن جا دوازده راهنما به من داد و چون قشون من با دستههای بیستهزارنفری حرکت میکرد، من هر دو راهنما را به یک فرمانده دسته سپردم و به راه افتادیم. با اینکه میدانستم راهزنان جرئت نمیکنند به یک قشون که از تنگه خیبر عبور میکند حملهور شوند، دو طلایه تعیین کردم که در دو طرف گردنه از خطالراس کوهها عبور کنند و همهجا را از نظر بگذارنند تا مبادا بر اثر حمله راهزنان عبور ما از گردنه به تاخیر بیفتد.
دانلود رایگان کتاب منم تیمور جهانگشا اثر مارسل بریون
معرفی کتاب منم تیمور جهانگشا
منم تیمور جهانگشا، سرگذشت تیمور لنگ به قلم خود او به گردآوری مارسل بریون فرانسوی است که ذبیحالله منصوری آن را به فارسی برگردانده است.
درباره کتاب تیمور جهانگشا
مارسل بریون فرانسوی، گردآورندهٔ این کتاب، در ایران معروف نیست و منصوری دوازده سال قبل از این، یک سرگذشت تاریخی به قلم همین نویسنده را با عنوان «صلاحالدین وارنعود» ترجمه کرد و آن ترجمه در یکی از روزنامههای تهران منتشر شد.
کتابی که اینک با عنوان منم تیمور جهانگشا به خوانندگان تقدیم میشود، بهتازگی از طرف مارسل بریون فرانسوی گردآوری و نوشته شده و به گفته ذبیحالله منصوری از کتابهای خوب اروپای غربی در سنوات اخیر است.
مارسل بریون قبل از نوشتن این کتاب همهٔ تواریخ قدیم را که راجع به تیمور لنگ نوشته شده، خوانده و آنچه به زبان عربی نوشتهاند، در متن اصلی قرائت کرده و تواریخ فارسی را در ترجمههای انگلیسی و فرانسوی و آلمانی مطالعه و سپس شروع به گردآوری و نوشتن این کتاب کرده است.
کتابی که منصوری برای ترجمهٔ این کتاب از آن استفاده کرده و تألیف مارسل بریون است، فهرستی دارد از همهٔ کتابهایی که او در کتابخانههای مختلف اروپا و آمریکا راجع به تیمور لنگ دیده و نویسندهٔ فرانسوی در این فهرست، شرح حال مختصر هریک از نویسندگان آن کتب را هم نوشته است. یکی از کتابهایی که مورد استفادهٔ مارسل بریون قرار گرفته، کتاب «ظفرنامه» تألیف شرفالدین علی یزدی است که منشی میرزا ابراهیم سلطان پسر دوم شاهرخ بوده و کتاب خود را در سالهای ۱۴۲۴ و ۱۴۲۵ میلادی نوشته و در یزد زندگی را بدرود گفته است. کتاب ظفرنامه در سال ۱۶۵۳ میلادی (سیصدویازده سال پیش از این) به زبان فرانسوی ترجمه شده و مترجم آن به زبان فرانسوی پتی لاکروا است و در سال ۱۷۲۳ میلادی (دویستوچهلویک سال پیش) این کتاب به زبان انگلیسی منتشر شده و مترجم آن مردی موسوم به دربای است.
نویسندهٔ هریک از کتابهایی که مورد استفادهٔ مارسل بریون قرار گرفته، خواه به زبان فارسی، عربی و ترکی، خواه به سایر زبانهای اروپایی، به طرزی مفید و مختصر معرفی کرده است.
ما کتابی که اینک به خوانندگان تقدیم میشود و مارسل بریون فرانسوی آن را گردآورده، خاطرات تیمور لنگ به قلم خود اوست که نسخهٔ منحصربهفرد فارسی آن در تصرف «جعفر پاشا» حکمران یمن بوده (البته در دورهای که یمن جزو امپراتوری عثمانی بود) و بعد از فوت جعفر پاشا نسخهٔ مزبور نزد بازماندگان متوفی ماند، تا اینکه کاتبی یک نسخه از روی آن کتاب نوشت و به هندوستان برد.
کتاب سرگذشت تیمور لنگ (به زبان فارسی) پس از آنکه به هندوستان رفت، مدتی در آن اقلیم بود تا اینکه یک افسر انگلیسی کتاب مزبور را از هندوستان به انگلستان برد و ما نمیدانیم نسخهٔ منحصربهفرد این کتاب که وارد هندوستان شده بود، چطور به دست آن افسر انگلیسی افتاد، یا وی کاتبی را به نوشتن کتاب گماشت و رونوشت آن را به دست آورد.
در هر حال افسر مزبور این کتاب را به انگلستان برد و در آنجا مردی به اسم «دیوی» با کمک پروفسور «وایت» استاد دانشگاه (آکسفورد) این کتاب را به انگلیسی ترجمه کرد و متن انگلیسی آن در سال ۱۷۸۳ میلادی منتشر شد.
خواندن کتاب منم تیمور جهانگشا را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به تاریخ و خواندن سرگذشت نامههای شخصیتهای مهم تاریخی مخاطبان این کتاباند.
درباره ذبیح الله منصوری
ذبیح الله منصوری با نام اصلی ذبیح الله حکیمالهی دشتی، در سال ۱۲۷۸ در سنندج به دنیا آمد. او پرکارترین مترجم تاریخ مطبوعات و ادبیات ایران، روزنامهنگار، نویسنده و به گفته خودش قهرمان بوکس سبک وزن ایران بود. منصوری در نوزدهم خرداد سال ۱۳۶۵ در تهران بدرود حیات گفت.
بخشی از کتاب منم تیمور جهانگشا
بعد از اینکه از بیرجند به راه افتادم، در منزل اول منتظر وصول گزارش طلایه شدم، ولی از طلایه خبری نرسید. من دانستم که یا طلایهٔ من راه گم کرده یا اینکه اتفاقی افتاده که نتوانسته است گزارش بدهد. یک طلایهٔ دیگر را مأمور کردم که برود و بفهمد برای چه جلوداران من گزارش نمیدهند. طلایهٔ دوم اطلاع داد که همهٔ سربازان طلایهٔ اول به قتل رسیدهاند و هرچه داشتند، به یغما رفته است. محلی که من در آن اتراق کرده بودم، موسوم بود به «هنگر» که تا بیرجند یک منزل راه فاصله داشت.
من امر کردم که حاکم بیرجند را نزد من بیاورند و پس از اینکه حاکم آمد، از وی راجع به کسانی که سربازان طلایهٔ مرا به قتل رسانیدند، تحقیق کردم. او گفت: «ای امیر، در این حدود کسی نیست که جرئت داشته باشد به سربازان مردی چون تو حمله کند و بدون تردید کسانی که به سربازان تو حمله کرده و آنها را کشتهاند، اهل این حدود نیستند و من فکر نمیکنم خراسانی باشند. اگر اجازه بدهی که من بروم و مقتولین را ببینم، میتوانم بگویم که قاتل آنها کیست.»
حاکم بیرجند به اتفاق چند تن از افسران من به قتلگاه رفت و بهزودی مراجعت کرد و گفت: «ای امیر، سربازان تو به دست عدهای از کلزاییها به قتل رسیدهاند.»
پرسیدم: «کلزاییها کیستند؟»
حاکم بیرجند جواب داد: «آنها در کشور «غور۱۳۶» زندگی میکنند. کشور غور مملکتی است بزرگ که از «هرات» تا نزدیک «کابل» امتداد دارد و در این موقع پادشاه کشور غور به اسم ابدال کلزایی خوانده میشود.»
گفتم: «من برای اینکه به غور بروم، کدام راه را باید انتخاب کنم؟ زیرا اگر بخواهم از اینجا به هرات و آنگاه به غور بروم، راه من طولانی خواهد شد و لابد کلزاییها که سربازان مرا کشتند، از یک راه نزدیک خود را به اینجا رسانیدهاند.»
حاکم بیرجند گفت: «ای امیر، از اینجا میتوانی مستقیم به «اسکندر۱۳۷» بروی و بعد از اینکه به اسکندر رسیدی، راه شمال را در پیش خواهی گرفت و وارد غور میشوی. ولی از این سفر صرفنظر کن، زیرا رفتن به کشور غور خطرناک است و کلزاییها که در آن کشور سلطنت و قدرت دارند، مردمی متهور و بیباک هستند.»
از حاکم بیرجند پرسیدم: «تو چطور فهمیدی که سربازان مرا کلزاییها به قتل رسانیدهاند؟»
او گفت: «بهندرت اتفاق میافتد که در میدان جنگ چیزی از مهاجمین باقی بماند. اما من قتلگاه را که دیدم، چشمم به یک تلوار افتاد و دانستم آنها که به سربازان تو حملهور شدهاند، کلزاییاند؛ زیرا کلزاییها با تلوار۱۳۸ میجنگند.»
گفتم: «از اینجا تا اسکندر و از آنجا تا غور چقدر راه است؟»
حاکم بیرجند گفت: «از اینجا تا اسکندر هفتاد فرسنگ و از آنجا تا «فیروزآباد» که پایتخت ابدال کلزایی است، شصت فرسنگ راه است.»
سؤال کردم: «فیروزآباد چطور جایی است؟»
حاکم بیرجند گفت: «شهری است بزرگ و دارای حصاری از سنگ. پدران ابدال کلزایی آن حصار را ساختهاند و تو اگر ده سال آن شهر را محاصره کنی، قادر به تصرف آن نخواهی شد.»
پرسیدم: «کلزاییها چطور مردمی هستند؟»
جواب داد: «کلزاییها مردمی هستند بلندقامت و بیباک و در موقع حمله، دست از جنگ برنمیدارند مگر اینکه تا آخرین نفر از سربازان حریف را به قتل برسانند؛ همانطور که سربازان تو را تا آخرین نفر کشتند. در کشور غور کوههایی وجود دارد که در آنها طلا و نقره یافت میشود.»
من از قریه هنگر به راه افتادم تا خود قتلگاه را ببینم. آنها دویستوپنجاه سرباز طلایهٔ مرا کشتند و هرچه داشتند از جمله اسبهای آنان را برده بودند. وضع قتلگاه آشکار میکرد که سربازان طلایه من غافلگیر شدهاند و این موضوع عجیب بود، زیرا طلایه را از این جهت به جلو میفرستند که کسب اطلاع کند و همهجا را ببیند و اگر کمینگاهی وجود دارد، به قشون خبر بدهد.
طلایه نباید غافلگیر شود و اگر در دام افتاد، معلوم میشود که خصم هوشیار و زرنگ است و میداند چطور یک قشون را به دام بیندازد. من از حاکم بیرجند خواستم که چند ردزن خبره در اختیار من بگذارد تا بتوانم خط سیر خصم را تعقیب کنم. ردزنهای خراسان در کار خود استادند و میتوانند ردپای شتر را روی زمین ریگزار تعقیب کنند تا چه رسد بر یک عده سوار. کلزاییها که به سواران من حملهور شدند، سوار بودند و اسبهای ما را هم بردند و ردزنها میتوانستند بهسهولت آنان را تعقیب کنند، زیرا نعل اسبها روی زمین آثار محسوس باقی میگذارد. ردزنهایی که حاکم بیرجند در دسترس من گذاشت، بیستوپنج فرسنگ سواران کلزایی را تعقیب کردند و متوجه شدند که آنها به طرف اسکندر نمیروند، بلکه مستقیم راه فیروزآباد را در پیش گرفتهاند و راه آنها از منطقهای میگذرد که آب دارد واسبها از تشنگی از پا درنمیآیند. بعد از اینکه دانستم سواران کلزایی به سوی فیروزآباد میروند، باز با حاکم بیرجند مشورت کردم. او گفت: «سوارانی که سربازان تو را به قتل رسانیدند، از طرف ابدال کلزایی مأمور این کار بودهند و بعید نیست که خود ابدال کلزایی فرماندهی سواران را بر عهده داشته است.»
من نمیتوانستم توهین و خیرهسری ابدال کلزایی را بدون مجازات بگذارم و بگذرم. من هرگز کسی را که مقابل من سر اطاعت فرود بیاورد، نیازردهام و میتوانم سوگند یاد کنم که آزار من تا امروز از روی عمد به کسی نرسیده است. اما هیچ خیرهسری و توهینی را بیجواب نگذاشتهام و ناگزیر بودم که ابدال کلزایی را به سزای عملش برسانم. اما از این فکر بیرون نمیرفتم که چطور کلزاییها توانستند طلایهٔ مرا غافلگیر کنند و سربازان طلایه را تا آخرین نفر به قتل برسانند. حاکم بیرجند میگفت: «کلزاییها برای حمله به یک یا چند کاروان آمده بودند، ولی چون بهذاته مردمی خشن و متهور هستند، وقتی سواران تو را دیدند، مبادرت به حمله کردند تا سازوبرگ جنگی و اسبها و البسهٔ آنان را ببرند و چنین کردهاند.»
فهرست مطالب کتاب
سخنی با همراهان
مقدمه مترجم
فصل اول: دوران کودکی و تحصیل نزد شیخ شمسالدین
فصل دوم: آغاز جوانی و فراگرفتن فنون جنگی
فصل سوم: ورود به خدمت امیر یاخماق
فصل چهارم: مرگ امیر یاخماق و نزاع با ارسلان
فصل پنجم: چطور شهر بخارا را به تصرف درآوردم
فصل ششم: جنگ تاشکند
فصل هفتم: به سوی مسقطالراس و جنگ نیشابور
فصل هشتم: دومین سفر من به خراسان و جنگ سبزوار
فصل نهم: عزیمت به جنوب خراسان
فصل دهم: زابلستان
فصل یازدهم: جنگ اصفهان
فصل دوازدهم: جنگ با سردار مغول
فصل سیزدهم و چهاردهم: پیکار در سرزمین قبچاق
فصل پانزدهم: مراجعت به ماوراء و آفت ملخ
فصل شانزدهم: در کرانههای دریای آبسکون
فصل هفدهم: چطور بغداد را مسخر کردم
فصل هجدهم: عبور از گردنه پاتاق و رسیدن به فارس
فصل نوزدهم: بعد از سقوط شیراز
فصل بیستم: یک گردش در سرزمین لرستان
فصل بیستویکم: ابدال کلزایی که بود و در کجا سلطنت میکرد؟
فصل بیستودوم: قتل شیخ عمر در فارس
فصل بیستوسوم: طاعون
فصل بیستوچهارم: سرزمین عجایب یا هندوستان
فصل بیستوپنجم: جنگ در کشور شام و تصرف شهرهای آن
فصل بیستوششم به سوی سرزمین روم و جنگ با ایلدرم بایزید
فصل بیستوهفتم: در آذربایجان چه کردم و چه دیدم
خاطرات اسقف سلطانیه راجع به تیمور لنگ
قیمت محصول: 9,570 تومان
پرداخت و دانلـود
- کد محصول: 347
- مبلغ بدون تخفیف: 29,000 تومان
- تخفیف: 67 درصد
- مبلغ قابل پرداخت: 9,570 تومان
- تعداد فایل پیوست شده: 1 مورد
- تاریخ ایجاد: 1402/09/23 - 18:02:18
- اشتراکگذاری محصول: