کتاب مرگ قسطی نوشته ای از لویی فردینان سلین می باشد. مرگ قسطی داستانی از لویی فردینان سلین نگارنده ی اهل فرانسه می باشد که در نخستین دفعه در سال هزار و نهصد و سی و شش چاپ نموده است . این نوشته به دست مهدی سحابی به فارسی ترجمه گشته است.مرگ قسطی رمان تهی دستی و فلاکتی می باشد که سلین در کودکی با آن دست و پنجه نرم نموده است. این داستان آن اندازه تلخ می باشد که اینگونه به نظر رسیده که در هر برگ از آن یک سلین خشمگین داشته که داستان آن ایام طلمت بار را گفته است. سلین در این اثر درمورد کودکی خویش نگاشت و دوباره لحن عامیانه و متفاوت ادبیات فرانسه را دچار شوک کرد. سلین گفته است که من همانگونه می نگارم که حس می نمایم.از من ناراحنت و عصبانی خواهید شد که بد دهن می باشم و زبان بی ادبانه دارم.از بی رحمی و عصبانیت دائمی اثرهایم انتقاد می نمایند چه کاری انجام دهم .این جهان ذات خویش را تغییر دهد من نیز سبک خود را تغییر خواهم داد. او تنها جهان را همانطوری نمایان می کند که دیده بود.

برای دانلود رایگان کتاب معرکه اینجا کلیک کنید

 

دانلود رمان مرگ قسطی از لویی فردینان سلین با فرمت های pdf، اندروید، آیفون و جاوا نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم

رمان مرگ قسطی، رمانی نوشته ی لویی فردینان سلین است که اولین بار در سال 1936 انتشار یافت. اولین رمان سلین، «سفر به انتهای شب» و دنباله ی آن، یعنی همین رمان، نوعی جدید از داستان نویسی را به وجود آوردند و صداقتی را نسبت به افکار و کارهای نویسنده ارائه کردند که مخاطبین تا به حال در هیچ اثری ندیده بودند. در رمان مرگ قسطی، کاراکتری به نام فردینان باردمو که به نوعی، تداعی کننده ی شخصیت و زندگی خود سلین است، بیماران فقیری را در پاریس معالجه می کند که معمولاً پولی به او نمی دهند اما از وجود او کمال استفاده را می کنند.

خلاصه رمان مرگ قسطی

از زمان جنگ تا حالا جنون همین‌طور در تعقیبم بوده، یک بند به مدت بیست و دو سال. معرکه‌ست. هزار جور سروصدا و قشقرق و هیاهو را روم امتحان کرده. اما من از خودش هم سریع‌تر هذیان بافته‌م. رویش را کم کرده‌م. روی «خط پایان» هذیان و جنون همیشه ترتیبش را داده‌ام و برنده من بوده‌م. بله! مسخره‌بازی درمی‌آرم، خودم را به لودگی می‌زنم، مجبورش می‌کنم فراموشم کند.

رقیب بزرگم موسیقی‌ست، ته گوشم گیر افتاده و رفته‌رفته خراب شده… مدام باام درمی‌افتد… شب و روز دست و پا می‌زند و به خودش می‌پیچد… برای خودم تنهایی یک دسته کامل سه هزار و پانصد و بیست و هفت پرنده کوچک کوچک دارم که یک لحظه هم آرام نمی‌گیرند