دانلود کتاب هویت میلان کوندرا
دربارهی رمان هویت؛ اثری دیگر از نویسندهی بارهستی
رمان هویت (Identity) وضعیت انسان معاصر را مورد بررسی قرار میدهد و آشفتگیهایی که بر روح و جان انسان سایه انداخته است را به تصویر میکشد. شخصیتهای اصلی این کتاب از روند تغییرات جهان راضی نیستند، دائما از این تغییرات فرار میکنند، حسرت سنتهای گذشته و ازدسترفته را میخورند و از این سرخوردگیها به عشق پناه میآورند؛ عشقی که مایهی افتخار آنهاست و هویتشان را بازتعریف میکند.
موضوع اصلی رمان بازمیگردد به دغدغه چاره ناپذیر و گاه آشکار و پنهان انسان بر زمان، که بیترحم و فرساینده میگذرد و آدمها را بی وقفه به سوی پیری، فنا و ناپدیدشدن میکشاند. دو شخصیت اصلی این داستان، زن و شوهری میانسال به نامهای شانتال و ژاک مارک هستند.
دانلود کتاب هویت نوشته میلان کوندرا
ژان مارک و شانتال زوج جوانی هستند که به دور از هیاهوی زندگی آدمیان با عشق در کنار هم زندگی میکنند و تنها تکیهگاه آنان در این فاصلهگیری از آدمها، عشق است. تا اینکه یک روز شانتال بیمقدمه مطرح میکند که «دیگر مردها برای دیدن من سر برنمیگردانند» و از اینجا آن سوءتفاهم بزرگ که کل داستان را تحتالشعاع خود قرار داده نمودار میشود. ژان مارک برای آنکه به همسرش اعتماد به نفس بدهد یا به عبارتی او را به خود و زندگی امیدوار کند برایش نامههایی به اسم مردی ناشناس میفرستد و در آن شانتال را متوجه این قضیه میکند که زن زیبایی است. شانتال نامهها را در کمد خود پنهان میکند، غافل از اینکه نویسنده نامه کسی جز ژان مارک، شوهر خود او نیست. زمانی هم که از ماجرا سر درمیآورد ژان مارک را به قصد لندن ترک میکند و اینجاست که سوء تفاهم بزرگ زندگی این زوج جوان شکل میگیرد. این سوء تفاهم با عدم شناخت کامل این دو شخصیت از هم شکل گرفته است و زندگی آنان را تا مرز نابودی پیش برده است.
خرید کتاب هویت میلان کوندرا
میلان کوندرا (Milan Kundera) نویسندهای است که پیچیدهترین مسائل فلسفی و مهمترین مسائل وجودی همچون خود، هستی، زندگی، مرگ، خداوند، جاودانگی و... را با زبانی ساده و ملموس در قالب رمانهایش ارائه کرده است. بازتاب شرایط اجتماعی زمان او، مانند مهاجرت، تبعید، جنگ و مشکلاتش با حزب کمونیست و اشغال کشورش به دست دشمن همگی به روشنی در آثارش نمایان است. خواندن آثار او همیشه مخاطب را به تفکر وا میدارد و او را ترغیب به دوباره و چند باره خواندن میکند.
دانلود pdf کتاب هویت میلان کوندرا رایگان
درونمایهی این کتاب داستانی که لایههای روانشناختی را بررسی میکند، سرگشتگی انسانهاست. میلان کوندرا در رمان هویت سعی کرده است قدرت تفکر را در ما بیدار کند؛ پس بهتر است با تامل بیشتری آن را بخوانیم. او با صراحت هرچه تمام به سراغ روح انسان میرود و تمام پیچ و خمهای آنرا به خواننده نشان میدهد.
هویت
میلان کوندرا
#عاشقانه #درام #ادبیات_چک
ممکن است در برخی مواقع، هویت اطرافیان برایمان زیر سوال برود و حتی به هویت خودمان نیز شک کنیم. این شرایط برای زوج ها نیز پیش می آید؛ در واقع بیشتر از سایرین برای زوج ها اتفاق می افتد. میلان کوندرا با تشریح و بازی با این لحظات پرمعنی، از چنین شرایطی (و البته احساس ترس و سردرگمی ناشی از آن) به عنوان جان مایه ی رمان هویت استفاده کرده است. در این کتاب موجز، هیجان انگیز و به یاد ماندنی، لحظه ای از بُهت و سردرگمی باعث شروع سفری پرفراز و نشیب می شود که در خلال آن، مخاطبین بارها و بارها از مرز واقعیت ها و توهمات عبور می کنند و در دنیای جذاب این اثر غرق می شوند.
هویت
میلان کوندرا
173 صفحه
در بخشی از کتاب هویت میخوانیم
زمانیکه ژان مارک در آستانهی اتاق ظاهر شد، شانتال واقعا میخواست شاد باشد؛ میخواست او را ببوسد، اما نمیتوانست؛ از هنگام گذارش به قهوهخانه، عصبی و بیحوصله شده و چنان در کج خلقی فرورفته بود که میترسید تلاشش برای نشان دادن رفتار عاشقانه اجباری و تصنعی به نظر آید.
سپس ژان مارک از او پرسید: «چه اتفاقی افتاده است؟»
شانتال به او گفت که بد خوابیده و خسته است، اما موفق نشد متقاعدش کند و ژان مارک به پرس و جو ادامه داد. شانتال که نمیدانست چگونه از این تفتیش عشق بگریزد، میخواست چیزی خندهدار به او بگوید؛ آنوقت بود که گردش بامدادیاش و مردانی که مبدل به درخت کودکان شده بودند دوباره به ذهنش آمد و در مغز خود جملهای یافت که، همچون موضوع کوچک فراموش شدهای در آنجا باقی مانده بود: «مردها دیگر برای دیدن من سر بر نمیگردانند.» شانتال، برای رهایی از هر نوع گفت و گوی جدی، به این جمله متوصل شد و کوشید تا آنرا با لحنی که حاکی از حداکثر بیاعتنایی باشد بگوید. اما، بر خلاف انتظارش، صدایش تلخ و اندوهناک بود. احساس میکرد که این اندوه بر چهرهاش چسبانده شده است، فورا، دانست که منظورش بد فهمیده خواهد شد.
شانتال دید که ژانمارک مدتی طولانی و بهطور جدی به او مینگرد، و احساس کرد که این نگاه در اعماق بدنش آتشی میافزود. این آتش به سرعت در درونش گسترش یافت، در سینهاش بالا رفت، گونههایش را سوزاند و صدای ژان مارک را شنید که، به تبعیت از حرف او، تکرار میکرد: «مردها دیگر برای دیدن تو سر بر نمیگردانند. .اقعا برای این است که غمگینی؟» شانتال احساس میکرد که همچون جسمی مشتعل میسوزد و عرق بر پوستش جاری میشود؛ میدانست که این سرخی به جملهاش اهمیتی بیشاز اندازه میدهد؛ ژان مارک بایستی باور کرده باشد که شانتال با این کلمات (اوه، چقدر ملایم و بی آزار!) راز خود را فاش ساخته و تمایلات مخفیاش را به او نشان داده است، و اکنون به سبب این تمایلات است که از شرم سرخ میشود؛ این سوءتفاهم است، اما نمیتواند ان را برای ژانمارک توضیح دهد، زیرا اکنون مدتی است که بر این التهاب درونی وقوف دارد، گرچه همواره از دادن نام حقیقیاش به آن ابا کرده است. اما، اینبار، دیگر دربارهی معنای آن تردیدی ندارد و به همین دلیل هم نه میخواهد و نه میتواند از آن سخن بگوید.
آزادی؟ شما در این زندگی می توانید خوشبخت یا بدبخت باشید. آزادی شما مبتنی بر این انتخاب است. شما آزادید تا در کوره ی جماعت، با احساس سرخوشی، فردیت خود را ذوب کنید. خانم عزیز من، سرخوشی انتخاب ماست.
هویت
میلان کوندرا
قیمت محصول: 10,850 تومان
پرداخت و دانلـود
- کد محصول: 116
- مبلغ بدون تخفیف: 15,500 تومان
- تخفیف: 30 درصد
- مبلغ قابل پرداخت: 10,850 تومان
- تعداد فایل پیوست شده: 1 مورد
- تاریخ ایجاد: 1402/01/30 - 12:31:04
- آخرین ویرایش: 1402/02/01 - 22:50:23
- اشتراکگذاری محصول:
علی در تاریخ 1402/01/30 - 12:36:36 گفته:
در بخشی از کتاب هویت میخوانیم زمانیکه ژان مارک در آستانهی اتاق ظاهر شد، شانتال واقعا میخواست شاد باشد؛ میخواست او را ببوسد، اما نمیتوانست؛ از هنگام گذارش به قهوهخانه، عصبی و بیحوصله شده و چنان در کج خلقی فرورفته بود که میترسید تلاشش برای نشان دادن رفتار عاشقانه اجباری و تصنعی به نظر آید. سپس ژان مارک از او پرسید: «چه اتفاقی افتاده است؟» شانتال به او گفت که بد خوابیده و خسته است، اما موفق نشد متقاعدش کند و ژان مارک به پرس و جو ادامه داد. شانتال که نمیدانست چگونه از این تفتیش عشق بگریزد، میخواست چیزی خندهدار به او بگوید؛ آنوقت بود که گردش بامدادیاش و مردانی که مبدل به درخت کودکان شده بودند دوباره به ذهنش آمد و در مغز خود جملهای یافت که، همچون موضوع کوچک فراموش شدهای در آنجا باقی مانده بود: «مردها دیگر برای دیدن من سر بر نمیگردانند.» شانتال، برای رهایی از هر نوع گفت و گوی جدی، به این جمله متوصل شد و کوشید تا آنرا با لحنی که حاکی از حداکثر بیاعتنایی باشد بگوید. اما، بر خلاف انتظارش، صدایش تلخ و اندوهناک بود. احساس میکرد که این اندوه بر چهرهاش چسبانده شده است، فو
- وارد کردن نام، ایمیل و پیام الزامی است. (نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد)